کد مطلب:122848 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

ذکر حال جعفر بن حسن مثنی و در بیان اولاد او
ابوالحسن جعفر بن حسن سیدی با زلاقت زبان و طلاقت لسان بود و در شمارخطبای بنی هاشم میرفت و او اكبر برادران خود بود و او نیز به حبس منصور افتاد لكن او را رها كرد تا به مدینه مراجعت نمود چون سنین عمرش به هفتاد رسید درمدینه وفات نمود، و او را چهار پسر و شش دختر بود: 1- عبدالله، 2- قاسم، 3- ابراهیم، 4- حسن، 5- فاطمه، 6- رقیه، 7- زینب، 8- ام الحسن، 9- ام الحسین، 10- ام القاسم. اما عبدالله و قاسم بلاعقب بودند، و اماابراهیم مادرش ام ولدی بوده از رومیه و از احفاد او است: عبدالله بن جعفر بن ابراهیم كه مادر او آمنه دختر عبیدالله بن الحسین الاصغر بن علی بن الحسین علیهماالسلام بوده. و این عبدالله در ایام خلافت مأمون سفر فارس كرد گاهیكه در سایه ی درختی خفته بود جمعی از خوارج بر او تاختند و او را مقتول ساختند و ازوی جز دختری به جای نماند و او را محمد بن جعفر بن عبیدالله بن حسین اصغركابین بست و در سرای او وفات یافت و نسل ابراهیم بن جعفر منقرض شد. اما حسن بن جعفر پس او آن كس است كه در واقعه ی فخ تخلف كرد و او را چنددختر و پنج پسر بود: 1- سلیمان، 2- ابراهیم، 3- محمد، 4- عبدالله، 5- جعفر. و از دختران او است فاطمه الكبری معروف به ام جعفر و او را عمر بن عبدالله بن محمد بن عمران بن علی بن ابیطالب علیه السلام تزویج كرد و سلیمان و ابراهیم در حیات پدر وفات كردند و محمد معروف بود به سلیق و مادرش ملیكه دختر حسن بن داود بن حسن مثنی بود و او را یك دختر و دو پسر بود: عایشه و محمد و علی. و علی معروف به ابن المحمدیه و او را هفت تن اولاد بوده و احفاد او در بلاد متفرق شدند جمعی درراوند و برخی در همدان و جمله ای در قزوین و مراغه ساكن گشتند. و از ایشان است در راوند كاشان سید عالم فاضل كامل ادیب محدث مصنف ضیاء الدین ابوالرضا فضل الله بن علی بن الحسین بن عبیدالله بن محمد بن عبیدالله بن محمد بن عبیدالله بن حسن بن علی بن محمد سلیق صاحب «ضوء الشهاب» تلمیذ ابوعلی بن شیخ الطائفه. اما عبدالله بن حسن بن جعفر او را چهار پسر بود: محمد و جعفر و حسن و عبدالله،و مادر ایشان زنی از علویین بوده. و محمد را فرزندی بود علی نام ملقب به«باقر» و این لقب بدان یافت كه با «باقر» غلام متوكل عباسی كه مردی نیرومند بود و تیغ بر متوكل راند و او را بكشت مصارعت كرد و در كشتی بر او غلبه جست مردم در عجب شدند و سید را باقر لقب دادند و فرزندان او بسیار شدند.واما برادر محمد بن عبدالله امیری جلیل بود و او را مأمون ولایت كوفه داد. ابو نصر بخاری گفته كه در كاشان و نیشابور از اولاد عبدالله عدد كثیر است. اماجعفر بن حسن بن جعفر بن حسن مثنی او را هفت پسر و سه دختر بود و اسامی پسران او تمام محمد است و هركدام را كنیه ای است بدین طریق: ابوالفضل محمد و ابوالحسن محمد و ابو احمد محمد و ابو جعفر محمد و ابو علی محمد وابوالحسین محمد و ابوالعباس محمد، و اسامی دختران فاطمه و زینب و ام محمداست. ابوالفضل محمد در ایام مستعین در كوفه خروج كرد و ابن طاهر او را به تولیت كوفه فریب داد تا او را مأخوذ داشت و به جانب سرمن رای كوچ داد و در محبس افكند واو در حبس وفات نمود و اولاد او زیاد شدند و در بغداد امامت كردند. و اماابوالحسن محمد او را ابوقیراط می گفتند و او را نیز فرزندان بسیار شد و از احفاداوست: ابوالحسن محمد بن جعفر نقیب طالبیین در بغداد ملقب به ابوقیراط. وابواحمد و ابوجعفر و ابوالعباس بلاعقب بودند و ابوعلی و ابوالحسین صاحب فرزندان بودند. ذكر حال داود بن حسن مثنی و اولاد او: داود بن حسن كنیت او ابوسلیمان است و او از جانب برادرش عبدالله محض تولیت صدقات امیر المؤمنین علیه السلام را داشت او را نیز منصور به حبس افكند مادرش به نزد حضرت صادق علیه السلام آمد و بنالید، آن حضرت دعای استفتاح را تعلیم او نمود كه معروف است به «دعاء ام داود» مادر داود بدانسان كه آن حضرت تعلیم او فرموده بود در نیمه رجب به جا آورد و سبب خلاص پسر گشت داود به جانب مدینه آمد و در شصت سالگی از جهان درگذشت. داود را دو پسر و دو دختر بوده: عبدالله و سلیمان، ملیكه و حماده و مادر این جمله ام كلثوم دختر امام زین العابدین علیه السلام بوده. ملیكه به نكاح پسر عمش حسن بن جعفر بن حسن مثنی در آمد. اما عبدالله دو پسر آورد یكی محمد الازرق و او مردی فاضل و پارسا بود و او راپسری شد و منقرض شدند. و پسری دیگر علی نام داشت و او را ابن المحمدیه می گفتند و او را در حبس مهدی خلیفه وفات كرد و او را فرزندانی بود كه از جمله سلیمان بود و او مردی با مجد و بزرگوار بوده. و اما سلیمان بن داود فرزندی آورد بنام محمد و او در ایام ابی السرایا در مدینه خروج كرد و به قولی مقتول گشت و اورا از ذكور واناث هشت تن اولاد بود: سلیمان و موسی و داود و اسحق و حسن وفاطمه و ملیكه و كلثم و ایشان را فرزندان فراوانند و حسن جد طاوس پدر قبیله ی آل طاوس است و شایسته است در اینجا ذكر آل طاوس كنیم. ذكر نسب طاوس و آل او و نبذی از حال بنی طاوس: الطاوس هو ابوعبدالله محمد بن اسحق بن حسن بن محمد بن سلیمان بن داود بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام كه از حسن وجه و لطف شمایل ملقب به طاوس گشت و اولاد او در عراق همی زیستند و از ایشان است السید العالم الزاهد المصنف الجلیل القدر جمال الدین احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن محمد الطاوس صاحب كتاب «البشری» و «الملاذ» وغیرهما و برادر او است السید الزاهد العالم صاحب الكرامات نقیب النقباء رضی الدین علی بن موسی و مادر ایشان دختر شیخ زاهد الأمیر ورام [1] ابن ابی فراس و ازاینجا است كه شاعر در این قصیده گوید:



ورام جدهم لأ مهم

ومحمد لا بیهم جد



علی الجمله بنی طاوس در میان علما جماعتی بودند از افاضل آل طاوس و اشهرایشان سید اجل رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد و آنچه در كتب ادعیه و زیارات و فضائل ابن طاوس اطلاق كنند آن جناب مراد است. دوم برادر او عالم جلیل جمال الدین احمد كه در فقه و رجال یگانه ی عصر بود، و مراداز ابن طاوس در كتب فقهیه و رجالیه او است. سیم پسر جمال الدین احمد سید نبیل عبدالكریم صاحب كتاب «فرحه الغری»است كه از اجله ی علماء و یگانه ی روزگار بود و در حفظ وجودت فهم. چهارم پسر عبدالكریم رضی الدین ابوالقاسم علی بن عبدالكریم. پنجم سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد صاحب كتاب «زوائدالفوائد» كه در اسم و كنیت با پدر امجد خود شریك بود، و گاهی بر برادر او سیدجلال الدین محمد نیز ابن طاوس اطلاق كنند كه پدر امجد او كتاب «كشف المحجه» را برای او تصنیف فرمود. صاحب كتاب «ناسخ التواریخ» در ذیل احوال آل طاوس گفته كه ایشان راجلالت قدری به كمال بود، ناصر خلیفه خواست نقابت طالبیین را به رضی الدین تفویض نماید او به سبب اشتغال به عبادت و علم استعفا جست و هنگام غلبه ی هلاكوخان بر بغداد و قتل مستعصم نقابت طالبیین بر سید رضی الدین فرود آمد وخواست استعفا جوید خواجه نصیرالدین او را منع فرمود رضی الدین بیم كرد كه اگر سر بتابد به دست هلاكو ناچیز شود و از در اكراه قبول نقابت نمود. او را مصنفات مفیده است مانند كتاب «مهج الدعوات» و كتاب «تتمات مصباح المتهجد و مهمات صلاح المتعبد» و كتاب «الملهوف علی قتلی الطفوف». و او مستجاب الدعوه بود و بر صدق این معنی اخبار فراوان است. وگویند اسم اعظم دانست و فرزندان خود را گفت چند كرت به استخارت كار كردم كه شما را بیاموزم اجازت نیافتم اینك در كتب من محفوظ و مكتوب است بر شمااست كه به مطالعه ادارك نمائید. اما سید جمال الدین احمد پسری آورد به نام عبدالكریم غیاث الدین السید العالم الجلیل القدر در نزد خاص و عام مكانتی تمام داشت و از مصنفات او است كتاب«الشمل المنظوم فی اسماء مصنفی العلوم» و جز آن در كتابخانه ی او ده هزار مجلداز كتب نفیسه بود. اما النقیب رضی الدین علی بن موسی دو پسر آورد یكی محمد ملقب به صفی الدین معروف به مصطفی و آن دیگر علی ملقب به رضی الدین معروف به مرتضی،و صفی الدین مردی نیرومند بود ولكن بلاعقب وفات یافت و منقرض شد. و رضی الدین علی بعد از پدر نقیب النقباء شد و او دختری آورد به حباله ی نكاح شیخ بدرالدین معروف به شیخ المشایخ در آمد و پسری آورد به نام قوام الدین هنوزكودك بود كه پدرش وداع جهان گفت و او را سلطان سعید اولجایتو طلب فرمود و برزانوی خویش نشانید و نیك بنواخت و هم در آن كودكی او را به جای پدر نقیب النقباء فرمود. اما از رضی الدین علی بن علی بن موسی دختر دیگر به حباله ی فخرالدین محمد بن كتیله ی حسینی در آمد و پسری آورد كه اورا علی الهادی می نامیدند و او بلاعقب در حیات پدر و مادر وفات نمود. و قوام الدین دو پسر آوردیكی عبدالله مكنی به ابوبكر و ملقب به نجم الدین و آن دیگر عمر. اما نجم الدین نقابت بغداد و حله و سر من رای یافت و بعد از پدر معروف به نقیب النقباء شد لكن مردی ضعیف الحال بود و بعضی اموال و املاك خانواده ی خود را قوام الدین به هدرداد و آنچه از وی به جای ماند نجم الدین تلف كرد و در سال هفتصد و هفتاد و پنج هجری وفات نمود و برادرش به جای او نقابت یافت. و دیگری از بنی طاوس عراق سید مجدالدین است صاحب كتاب البشاره و در آن ذكر اخبار و آثار وارده می نماید و غلبه ی مغول را در بلاد و انقراض دولت بنی العباس را تذكره می فرماید. چون هلاكوخان راه بغداد نزدیك كرد سید مجدالدین باجماعتی از سادات و علمای حله او را استقبال كرد و آن كتاب را به نظر سلطان رسانید هلاكو او را عظیم عظمت نهاد و حله و مشهدین و آن نواحی را خط امان فرستاد چون به شهر بغداد در آمد فرمان كرد تا منادی ندا در داد كه هر كس از اهل حله و اعمال آن بلده است به سلامت بیرون شود و آن جماعت بی آسیبی و زیانی طریق مراجعت سپردند انتهی. ولكن شیخ جلیل حسن بن سلیمان حلی تلمیذ شهید اول در كتاب «منتخب البصائر» «كتاب البشاره» را نسبت داده به سید علی بن طاوس. والله تعالی هو العالم.


[1] و كان الأمير ورام ينتهي نسبه الشريف الي مالك الأشتر لنخعي صاحب اميرالمؤمنين عليه السلام و له كتاب تنبيه الخاطر و تنزيه الناظر قرء علي سديد الدين محمود الحمصي بحله منه ره.